پیر مرد و شب...

ساخت وبلاگ

شبی پیرمردی از راهی می‌گذشت

که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود.


مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینه‌توزی‌ها را خاموش سازی

و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !


پیرمرد گفت: نه ، میرم برینم تاریکه

:D


موضوعات: جوک های خنده دار, مطالب طنز و خنده دار

برچسب ها: جوک, علی محمدی, خندوانه


نويسنده :علی آقــــا

تاريخ: سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ ساعت: 15:16

خندوانه...
ما را در سایت خندوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khandeevaneho بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 22:31