شبی پیرمردی از راهی میگذشت
که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود.
مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینهتوزیها را خاموش سازی
و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !
پیرمرد گفت: نه ، میرم برینم تاریکه
:D
موضوعات:
جوک های خنده دار,
مطالب طنز و خنده دار
برچسب ها: جوک, علی محمدی, خندوانه
نويسنده :علی آقــــا
تاريخ: سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ ساعت: 15:16
برچسب : نویسنده : khandeevaneho بازدید : 178